Thinking Out Loud

من اون سیبی‌ام که تو هنوز گاز نزدی آٔدم!

Thinking Out Loud

من اون سیبی‌ام که تو هنوز گاز نزدی آٔدم!

من درد مشترکم مرا فریاد کن!

پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ

 

 
 

اشک رازی است

لبخند رازی است

عشق رازی است

اشک آن شب لبخند عشقم بود

 

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

 

من درد مشترکم، مرا فریاد کن

 

درخت با جنگل سخن میگوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن میگویم

 

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

 

من ریشه‌های تو را دریافته‌ام

با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام

و دست‌هایت با دست‌های من آشناست

 

در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام

برای خاطر زندگان

و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام

زیباترینِ سرودها را

زیرا که مردگانِ این سال، عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند

 

دستت را به من بده

دست‌های تو با من آشناست

 

ای دیریافته با تو سخن می‌گویم

به سان ابر که با طوفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل 

سخن می‌گوید

 

زیرا که من ریشه‌های تو را دریافته‌ام

زیرا که صدای من با صدای تو آشناست

 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ
  • دوره‌گرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی