Thinking Out Loud

من اون سیبی‌ام که تو هنوز گاز نزدی آٔدم!

Thinking Out Loud

من اون سیبی‌ام که تو هنوز گاز نزدی آٔدم!

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

قاصدک

آهنگ نامه‌ی نامجو رو که از صبح چندبار گوش داده بودم

این بار گذاشتم روی اسپیکر پلی شه

و داشتم باهاش همخوانی میکردم:

پرسیدم از طبیبی، احوال دوست، گفتا:
«فی بُعدها عذابٌ، فی قُربها السلامة»


این روزها 

لبخند زدن برام سخت شده

همیشه خنده‌هام از ته دل بود

اما چطور میشه خندید از ته دلی که غم‌ه؟

شب

هفته‌ی پیش دقیقا همین موقع، همین شب...

بیشتر از همه نگران تو بودم، حتی بیشتر از خودم!

الان تفاوتش اینه که فقط نگران تو هستم!

خونه

امشب هفتمین شبی‌ه که نیستی

خودت نیستی ولی بیشتر از زمانِ بودنت، انگار همه‌جا هستی!

time-passes-much-more-slowly

 

قطار ایستاد
پنجشنبه که این مسیر نیم‌ساعته رو با قطار می‌رفتم، فکر نمی‌کردم برگشتم ۴ روز طول بکشه
البته دروغ نگم، صبح که بیدار شدم به دلم افتاده بود این رفتن رو برگشتی به این زودی نیست
شاید به خاطر همین چند لحظه شک کردم که برم کلا
شاید به خاطر همین به دوستم سپردم که اگه تا شب برنگشتم فلان کار رو کن
شاید به خاطر همین...
اما تصمیمم رو گرفته بودم... باید میرفتم!