Thinking Out Loud

من اون سیبی‌ام که تو هنوز گاز نزدی آٔدم!

Thinking Out Loud

من اون سیبی‌ام که تو هنوز گاز نزدی آٔدم!

هشتمین شب، اولین شب

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۳۶ ق.ظ

شب

هفته‌ی پیش دقیقا همین موقع، همین شب...

بیشتر از همه نگران تو بودم، حتی بیشتر از خودم!

الان تفاوتش اینه که فقط نگران تو هستم!

قبلا هم گفتم، از وقتی که نیستی، بیشتر هستی...

تنها لحظاتی که دل‌نگران و ذهن‌مشغول تو نیستم و به اینکه تو چه وضعیتی هستی فکر نمیکنم، لحظاتی‌ه که کارای خونه رو انجام میدم...

چون دلم میخواد بمونه...چون دلت میخواست بمونه...

 

امروز دورهمیِ دیزی داشتیم...

توی جمع گفتیم چه اتفاقی افتاده و الان تو کجایی...

 

ادیب گفت اگه کمی و کاستی و تاخیر می‌بینید، به خاطر اینه که یکی از بچه‌های تیم نیست...دربنده!

و بعد از تعجب همگان، براشون قضیه رو توضیح دادیم...

 

موقع برگشت آنا گفت چرا اینقدر ماشین رو دور پارک کردی؟

گفتم مگه همه مثل خیبری‌ان که برن ماشین رو بیارن دم در خونه!

ادیب گفت حالا وقتی نیست همه هی از ابراهیم، حرفاش، کارهاش و ... میگن، وقتی بود که هیچکی به حرفش گوش نمیداد و همه باهاش دعوا داشتیم... انگار باید نمی‌بود یه مدت، تا قدر بودنش رو می‌دونستیم...

آنا با خنده گفت بذا بیاد بیرون، دیگه قول میدیم به حرفاش گوش میدیم...

 

هرجا و هرچیزی که می‌بینیم و تو قبلا اونجا بودی یا ربطی بهش داری یا حرفی در موردش زدی، یادت میفتیم و ازت حرف میزنیم...

 

کِی این روزها تموم میشه؟

منتظر یه خبرم...یه خبر خوب...یه صدای آشنا پشت تلفن...صدای تو!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۳۶ ق.ظ
  • دوره‌گرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی